غزلغزل، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 16 روز سن داره

یادداشت هایی برای غزل

نامزدی عمه

غزلم ماه رمضان بود که من درگیر خواستگاری عمه شدم بالاخره عمه جون شما بعد از چهار،پنج هفته ای جواب مثبت دادند و بعد از آن به‌دنبال خرید و تدارک مراسم نامزدی بودم برای همین نتوانستم سری به وبلاگت بزنم روز بیست و نهم شهریور ماه بود که مراسم نامزدی عمه به لطف خدای مهربان و کمک بابا و مامان و عمو و حدیث جون(زن عمو) که زحمت درست کردن تارت‌های مختلف و ژله‌های مختلف را کشیده بود، بخوبی انجام شد. برای عمه جون آرزوی خوشبختی می‌کنم و امیدوارم که روزی این‌جا از بچه عموعلی انشالله بزودی و عمه جون هم مطلب بنویسم که دیگر به‌نظرم باید آنموقع اسم وبلاگ رو از یادداشتهای غزل به نوه های عزیزم تغییر دهم. بعد از چند روز سفری پیش آم...
21 مهر 1392
1